جدول جو
جدول جو

معنی خانم باز - جستجوی لغت در جدول جو

خانم باز
جنده باز، روسپی باز، فاحشه باز، زانی
متضاد: دخترباز، بچه باز
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خانه باد
تصویر خانه باد
در علم نجوم کنایه از برج میزان، برای مثال سنبلۀ چرخ را خرمن شادی بسوخت / آتش خورشید کرد خانۀ باد اختیار (خاقانی - ۱۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاتم ساز
تصویر خاتم ساز
خاتم کار، کسی که کارش خاتم کاری است، خاتم بند
فرهنگ فارسی عمید
(بَ گُ تَ)
زنا کردن. جنده بازی کردن. فحشا کردن
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
جامه ای که در خانه بافته شده باشد. (ناظم الاطباء). قماشی که آنرا غلامان و خانه زادان بافته باشند. چنانکه در اصفهان چیزهای کار غلامان شهرت و امتیاز دارند. (از آنندراج) :
ز کتان و متقالی خانه باف
زده کوهۀ کوهه چون کوه قاف.
نظامی
لغت نامه دهخدا
دهانۀ گشاد دیگ، (فرهنگ شعوری ج 1 ص 365) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر، ناحیه ای است در 18 هزارگزی باختر مشکین شهر و 8 هزارگزی شوسۀمشکین شهر اهر، این دهکده در جلگه قرار دارد و آب و هوایش معتدل و دارای 93 تن سکنه است که شیعی مذهب و ترک زبانند، آب آنجا از اهرچای و محصولات آن غلات و حبوبات و پنبه و برنج میباشد، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ نِ گَ)
شارلاتان. بدذات. بدجنس. متقلب
لغت نامه دهخدا
(نُ)
دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکز شهرستان کرمانشاهان. واقع در 43 هزارگزی شمال باختری کرمانشاه و کنار شوسۀ سنندج. ناحیه ای است واقع در دشت و معتدل دارای 150 تن سکنه که شیعی مذهب و کرد و فارسی زبانند. از رود خانه ورمنجه مشروب میشود و محصولاتش غلات، حبوبات، چغندرقند و توتون است. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند و راه آن مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
جاکش. آنکه قوادی کند. آنکه جنده بهر این و آن برد
لغت نامه دهخدا
(نَ/ نِ یِ)
بادگیر. عمارت تابستانی. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بادخانه، مثلثۀ هوایی یعنی برج جوزا و میزان و دلو. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (شرفنامۀ منیری) ، کنایه از برج میزان است که بعقیدۀ منجمین از بروج هوایی است و رسیدن شمس در برج میزان اعتدال خریفی است:
سنبلۀ چرخ را خرمن شادی بسوخت
کآتش خورشید کرد خانه باد اختیار.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
آنکه پاره های استخوان را در چوب با نقش و نگار بنشاند. و رجوع به خاتم بند شود
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ تَ / تِ)
کسی که در قمار اسباب خانه و مایعرف خود را ببازد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 365). قمارباز. (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
جنده بازی. زنا. فحشا. هم آمیختگی با زن آماده بزنا
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاتم ساز
تصویر خاتم ساز
آنکه پاره های استخوان را در چوب با نقش و نگار بنشاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه باز
تصویر خانه باز
کسی که در قمار اسباب خانه و مالکیت خود را ببازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جام باز
تصویر جام باز
کاسه گردان، حقه باز، متقلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان باز
تصویر جان باز
کسی که جان خود را فدا کندکسی که جان خویش را در معرض خطر اندازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانم بازی
تصویر خانم بازی
((نُ))
عشقبازی و آمیزش جنسی با زنانی که همسر شخص نیستند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جان باز
تصویر جان باز
کسی که جان خود را فدا کند
فرهنگ فارسی معین
جنده بازی، فاحشه بازی، زنا، فحشا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کفش دوزک
فرهنگ گویش مازندرانی